ترجمه مقاله

گستهم

لغت‌نامه دهخدا

گستهم . [ گ ُت َ هََ / گ ُ ت َ ] (اِخ ) در پهلوی ویستخم یا ویستهم . این نام در اوستا به قول دارمستتر به صورت ویستئورو آمده که یکی از ناموران ایران است از خاندان نوذر (بند 102 فروردین یشت ) این کلمه ٔ اوستایی لفظاً بمعنی گشوده و منتشرشده میباشد. (یشتها پورداود ج 1 ص 265 ح ). و کریستنسن نیز بر این عقیده است . (کیانیان ص 156). بنابراین ویستئورو اوستایی تبدیل صورت یافته ٔ ویستهم گستهم گردیده که جزو اخیر آن «تهم » به معنی دلیر است . (یشتها ج 2 ص 139). رجوع شود به فهرست ولف . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام پسر نوذربن منوچهر است . (برهان ) :
به گفتار گستهم یکسر سپاه
گرفتند نفرین بر آرام شاه .

فردوسی .


بشد طوس و گستهم هر دو بهم
لبان پر ز باد و روان پر ز غم .

فردوسی .


دیگر پسر نوذر بود پدر طوس وگستهم راست انداز. (مجمل التواریخ و القصص ص 27). سوم سپاه ملک گیلان آغش وهادان را داد و با گستهم نوذر سوی خوارزم و آن زمین ها فرستاد. (مجمل التواریخ و القصص ص 49). و رجوع به فهرست ولف شود.
ترجمه مقاله