ترجمه مقاله

گستهم

لغت‌نامه دهخدا

گستهم . [ گ ُ ت َ هََ / گ ُ ت َ ] (اِخ ) خال (دائی ) خسروپرویز پادشاه ساسانی :
اگر ما به گستهم یابیم دست
به گیتی نیابیم جای نشست
مدان تو ز گستهم کاین ایزدیست
ز گفتار و کردار نابخردیست .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2680).


بدو گفت گستهم کای شهریار
انوشه بزی تا بود روزگار.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2688).


یکی تیغ گستهم زد بر کمند
سر شاه را زان نیامد گزند.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2702).


رجوع به فهرست ولف شود.
ترجمه مقاله