ترجمه مقاله

گسسته دم

لغت‌نامه دهخدا

گسسته دم . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ دَ ] (ص مرکب ) آنکه از پس دویدن مانده باشد و نفسش گسسته باشد. (آنندراج ). آنکه نفسش بند آمده باشد :
پیوسته باد عزّت و فرّ و جلال او
بدگوی را بریده زبان و گسسته دم .

فرخی .


نگر که در پی بویت دویده بود صبا
که وقت صبحدمش خوش گسسته دم دیدم .

ظهوری (از آنندراج ).


ترجمه مقاله