ترجمه مقاله

گسیل

لغت‌نامه دهخدا

گسیل . [گ ُ ] (اِ) گسی . قیاس شود با گیلکی اوسه کودن (فرستادن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). روانه ساختن و فرستادن کسی به جایی . (برهان ) (آنندراج ). گسی . (جهانگیری ) (غیاث ). || دفع کردن . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) :
نومید مکن گسیل سائل را
بندیش ز روزگارآن سائل .

ناصرخسرو.


|| مرخص کردن . (آنندراج ) (غیاث ). || وداع کردن . (برهان ).
ترجمه مقاله