گشاده گردیدن
لغتنامه دهخدا
گشاده گردیدن . [ گ ُ دَ / دِ گ َدی دَ ] (مص مرکب ) فتح شدن . مسخر گشتن :
عراق و ایران است این امیر ایران است
گشاده گردد ایران امیر ایران را.
هزار سال بزی شاد تا به هر سالی
گشاده گردد بر دست تو هزار حصار.
عراق و ایران است این امیر ایران است
گشاده گردد ایران امیر ایران را.
؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
هزار سال بزی شاد تا به هر سالی
گشاده گردد بر دست تو هزار حصار.
مسعودسعد.