ترجمه مقاله

گشاده روی

لغت‌نامه دهخدا

گشاده روی . [ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه حجاب ندارد. آنکه رو نبندد. || بشاش .خندان . شادان . طلق الوجه . (منتهی الارب ) :
رسیدند بهرام و خسرو بهم
گشاده یکی روی و دیگر دژم .

فردوسی .


|| بشاش . خندان . شادان :
گشاده روی باید بود یکچند
که پای و سر نیاید هر دو در بند.

نظامی .


گشاده روی کنی همچو گل وداع مرا
شکسته دل نکنی پیش عندلیبانم .

صائب .


رجوع به گشاده رو شود.
ترجمه مقاله