ترجمه مقاله

گشادگی

لغت‌نامه دهخدا

گشادگی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی گشاده . فراخا. سعه . مقابل تنگی : بَلَد؛ گشادگی میان ابرو. (لغتنامه ٔ حریری ). فیخه ؛ گشادگی مخرج بول . (منتهی الارب ) (دهار). ساحت ناحیة؛ گشادگی میان سرایها. (منتهی الارب ) : هرگاه که فضای دل ، یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حلق آن گشادگی را گویند که پیش گردن است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || طیبت . پاکی . خوشی :
تا هوا را گشادگی و خوشی است
تا زمین را فراخی و پهناست .

فرخی .


|| فراخ نعمتی . خصب نعمت : ادرکست و خرساب دو شهرکند [ به ماوراءالنهر ] با آبهای روان و گشادگی و نعمت بسیار و هوای درست . (حدود العالم ). || فرح . انبساط : طب ، صناعتی است که بدان صناعت صحت در بدن انسان نگاه دارند و چون زایل شود بازآرند و بیارایند او را به درازی موی و پاکی روی و خوشی بوی و گشادگی . (چهارمقاله ). || انفصال . فاصله . فرجه . پهنی . فراخ . وسعت . مقابل پیوستگی : جَوبة؛ گشادگی میان ابر و کوه . قعن ؛ گشادی میان دو پای وقت رفتن . لِهب ؛ گشادی میان دو کوه . (منتهی الارب ) : و پیوستگی هر اندامی و گرانی و سبکی و گشادگی و پیوستگی و نرمی و سختی هریک از گونه ٔ... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و مایها به طبع از هم گشادگی و گریز میجویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || مقابل زفتی ، غلظت . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله