ترجمه مقاله

گشاینده

لغت‌نامه دهخدا

گشاینده . [ گ ُ ی َ دَ / دِ ] (نف ) فاتح . فتاح . مفتّح . بازکننده :
گشاینده ٔ بند بسته تویی
کیان را سپهر خجسته تویی .

فردوسی .


گشاینده ٔ بندهای بدی
همش رای و هم فره ٔ ایزدی .

فردوسی .


بختش هر روز فزاینده باد
دستش هرگاه گشاینده باد.

منوچهری .


ای گشاینده ی ْ در خیبر، قران
بی گشایشهای خوبت خیبر است .

ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 35).


سعوطی لطیف کننده و گشاینده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
درهای امید بر رخم بسته شده
بگشای خدایا که گشاینده تویی .

(منسوب به شیخ ابوسعید ابوالخیر).


که دایم به دانش گراینده باش
در بستگی را گشاینده باش .

نظامی .


تو نیز ای گشاینده ٔ قفل راز
بترس از چنین روز و با ما بساز.

نظامی .


|| حل کننده . تفسیرکننده . شرح دهنده : حل کننده ٔ مشکلات حوادث و گشاینده ٔ معضلات نوایب است . (سندبادنامه ص 226).
ترجمه مقاله