ترجمه مقاله

گلابدان

لغت‌نامه دهخدا

گلابدان . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) ظرف گلاب . (ناظم الاطباء). آوندی که در آن گلاب ریزند :
نوز گل اندر گلابدان نرسیده
قطره بر آن چیست چون گلاب مصعّد.

منوچهری .


یکی بر جای ساغر دف گرفته
یکی گلابدان بر کف گرفته .

نظامی .


مهر از سر نامه برگرفتم
گویی که سر گلابدان است .

سعدی .


کسی که بوسه گرفتش به وقت خنده زدن
به بر گرفتن مهر گلابدان ماند.

سعدی .


رجوع به گلاب پاش شود. || آبی که به ماه خرداد به کشت دهند و گویند نمو دانه و حب بدین آب بود. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله