گلدام
لغتنامه دهخدا
گلدام . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) در اصل دام خردی است ، امادر عرف بمعنی مطلق دام است . (آنندراج ) :
حسن چون دانه به گلدام نگاهش ریزد
بشکند آینه و بر سر راهش ریزد.
تا چهره درست گل از می گلفام کرده ای
صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای .
حسن چون دانه به گلدام نگاهش ریزد
بشکند آینه و بر سر راهش ریزد.
میرزا معز فطرت (از آنندراج ).
تا چهره درست گل از می گلفام کرده ای
صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای .
صائب (از آنندراج ).