ترجمه مقاله

گلیچه

لغت‌نامه دهخدا

گلیچه . [ گ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) جستن گلو را گویند و به عربی فواق خوانند. (برهان ) (آنندراج ). و به فارسی زغگک نامند. (آنندراج ). جستن گلو که به تازی فواق گویند. (فرهنگ رشیدی ). || قرص آفتاب و ماه . (برهان ). || جیاتاغ . کماج (در خیمه ). (یادداشت مؤلف ). || قرص کوچک نان روغنی . (برهان ). و رجوع به کلیچه شود.
ترجمه مقاله