ترجمه مقاله

گل آلود

لغت‌نامه دهخدا

گل آلود. [ گ ِ ](ن مف مرکب ) تیره از خاک و لای . گل آلوده :
در گریه ٔ وداع تذروان کبک لب
طاووس وار پای گل آلود میبریم .

خاقانی .


دلم که خدمت زلف تو کرد چون گلسر
نکرده پای گل آلود شانه بازآورد.

خاقانی .


هر شام کز این خم گل آلود
بر خنبره ٔ فلک شود دود.

نظامی .


- امثال :
آب را گل آلود کردن و ماهی گرفتن .
و رجوع به گل آلوده شود.
ترجمه مقاله