ترجمه مقاله

گل کردن

لغت‌نامه دهخدا

گل کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) این لفظ را بجای خاموش کردن استعمال کنند، چنانکه گویند: چراغ را گل کن ، یعنی خاموش کن . (برهان ). با لفظ شمع و چراغ بمعنی خاموش کردن و شدن . (غیاث ) (آنندراج ). || روشن شدن چراغ . || روشن کردن چراغ :
افتاد نگاهش به لب و عارض جانان
پروانه گمان برد که گل کرده چراغی است .

میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).


|| فائده دادن . (آنندراج ) :
پروانه خس و هوا شرربار
پرواز چه گل کند در این کار.

ابوالفیض فیاضی (از آنندراج ).


|| نمودار شدن . (برهان ) (غیاث ). ظاهر شدن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). در تداول امروز در این معنی گویند: دیوانگیش گل کرد. جنونش گل کرد. مستی او گل کرد.عشقش گل کرد. طمعش گل کرد :
هزار حیف که گل کرد بینوایی ما
به چشم آبله آمد برهنه پایی ما.

ملاطاهر غنی (از آنندراج ).


|| بطور کنایه بمعنی تأثیر کردن . طرف تحسین و تمجید واقع شدن : شعرش سخت گل کرد. تألیف او در هند گل کرد.
ترجمه مقاله