گل گر
لغتنامه دهخدا
گل گر. [ گ ِ گ َ ] (ص مرکب ) طیان . (مهذب الاسماء). بنا. راز. گلگیر. گلکار :
همان گل گران را ز نو بار داد
همان خانه ها کرد و خوشه نهاد.
چو بر گل گران بدره ها بخش کرد
همه رنگ رخسارشان رخش کرد.
مرد سقا و گل گر و حمال
هر سه وان را دلیل دان بر مال .
کز خاک گورخانه ٔ ما خشتها کنند
وآن خاک و خشت دستکش گل گران شود.
همان گل گران را ز نو بار داد
همان خانه ها کرد و خوشه نهاد.
شمسی (یوسف و زلیخا).
چو بر گل گران بدره ها بخش کرد
همه رنگ رخسارشان رخش کرد.
شمسی (یوسف و زلیخا).
مرد سقا و گل گر و حمال
هر سه وان را دلیل دان بر مال .
سنایی .
کز خاک گورخانه ٔ ما خشتها کنند
وآن خاک و خشت دستکش گل گران شود.
سعدی .