ترجمه مقاله

گمنام

لغت‌نامه دهخدا

گمنام . [گ ُ ] (ص مرکب ) بی نام و نشان . (آنندراج ). بی نام . خامل . خامل ذکر. خامد. قَبور. (منتهی الارب ) :
نیمه شب پنهان بکوی دوست گمنامان شوند
شهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 652).


|| بی سر و پا. || (اِ) علتی است که اسبان را میشود. (آنندراج ).
ترجمه مقاله