ترجمه مقاله

گنجایی

لغت‌نامه دهخدا

گنجایی . [ گ ُ ] (حامص ) توانائی گنجیدن . (ناظم الاطباء). گنجایش :
گفت اکنون چون منی ای من درآ
نیست گنجایی دو من در یک سرا.

مولوی (مثنوی چ خاور ص 61).


|| توانائی . قدرت . (ناظم الاطباء).
- گنجایی داشتن ؛ ظرفیت و گنجایش داشتن : این مملکتی است که طفیلی را گنجایی دارد. (نفحات الانس جامی ). او به مکنت و ثروت و خیول و دواب و غنایم به مرتبه ای بود که در ساحت اردبیل گنجایی نداشت . (عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 1 ص 10).
- گنجایی یافتن ؛ گنجیدن و گنجایش یافتن : چاپلوسی و خدمت می کند تا در دل شیخ گنجایی یابد. (فیه مافیه ).
ترجمه مقاله