ترجمه مقاله

گنداب

لغت‌نامه دهخدا

گنداب . [ گ َ ] (اِ مرکب ) آب گندیده و بدبوی . (آنندراج ). آب ایستاده ٔ گندیده و بدبوی . (ناظم الاطباء). آبی که جل وزغ گرفته باشد. (شعوری ج 2 ص 292). آب راکد :
بگشت آن همه مرغ و گنداب و نی
ندید از ددان هیچ جز داغ پی .

اسدی (گرشاسب نامه ).


به دشت و گل و خار و گنداب و چاه
مکن رزم کافتد به سختی سپاه .

اسدی (گرشاسب نامه ).


|| آنجا که آبهای شستشوی و گنده در آن رود: گنداب حمام .
ترجمه مقاله