ترجمه مقاله

گندلاش

لغت‌نامه دهخدا

گندلاش . [ گ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از رستنی است که بوی ناخوش دارد. (آنندراج ).آن را در گیلان پلت ، بلس و وسیاه پلت ، در کوهپایه ٔ گیلان پلاس ، در آستارا گندلاش ، در طوالش بستام ، بسکم و بسکام و در مازندران و گرگان افرا میخوانند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 206). رجوع به پلت شود. || بیضه ٔ گَنده شده ومتعفن . (آنندراج ). تخم مرغ گندیده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله