ترجمه مقاله

گنگی

لغت‌نامه دهخدا

گنگی . [گ ُ ] (حامص ) لکنت و گرفتگی زبان . (آنندراج ). خَرَس .بَکَم . بَکامة. (منتهی الارب ). صفت گنگ :
در سخن دُر ببایدت سفتن
ورنه گنگی به از سخن گفتن .

سنایی .


|| عدم فصاحت . (یادداشت مؤلف ) : هیچ چیز نیست که از او هم تن را فایده بود و هم روان را که غم را ببرد و بدل وی شادی آرد و بخل ببرد و بدل وی سخاوت آرد و گنگی ببرد و بدل وی فصاحت آرد... مگر شراب مسکر. (هدایةالمتعلمین ربیعبن احمد الاخوینی البخاری ).
ترجمه مقاله