ترجمه مقاله

گهگیر

لغت‌نامه دهخدا

گهگیر. [ گ َ ] (نف مرکب ) که گاهگاه گیرد، نه پیوسته و دایم . توسعاً مردی که گاه گاه درشت و سخت باشد. (یادداشت مؤلف ). || اسبی که تن به سواری ندهد و اگر بجهد بر آن سوار شوندهرچند مهمیزش کنند قدم برندارد و پا پس کشد. (آنندراج ) (بهار عجم ) (از غیاث اللغات ). اسب گاه گیر. بی فرمان . توسن . اسب دارای عیب که گاه بی علتی رمد یا بی سببی از رفتن امتناع ورزد که گویا رمیدن از سایه و چیزهای بزرگ یا غیرمعتاد باشد. یا آنکه در بعضی از اوقات بدلگامی کند. حَرون . (اساس البلاغة). توسن از ستوران که سم غیر شکافته دارند. (منتهی الارب ) :
سمند عشق را شاهد ز گهگیری برون آری
ظهوری در رکاب غم عنان دادی خموشی را.

ظهوری (از آنندراج ).


ترجمه مقاله