گورگیر
لغتنامه دهخدا
گورگیر. (نف مرکب ) آنکه صید گور کند. (آنندراج ) :
چو با گورگیران ندارند زور
به پای خود آیند گوران به گور.
گوری الحق دونده بود و جوان
گورگیر از پسش چو شیر دوان .
چو با گورگیران ندارند زور
به پای خود آیند گوران به گور.
نظامی (از آنندراج ).
گوری الحق دونده بود و جوان
گورگیر از پسش چو شیر دوان .
نظامی (هفت پیکر ص 73).