ترجمه مقاله

گور

لغت‌نامه دهخدا

گور. (اِخ ) شهرکی است خرم [ به پارس ]، اردشیر بابکان کرده است و مستقر او بودی و از گرد وی باره ای محکم است و از وی آب طلع و آب قیصوم خیزد که به همه ٔ جهان ببرند و جای دیگر نباشد. (حدود العالم ). گور یا جور، کرسی نشین اردشیرخره بوده است . اردشیر بابکان این شهر و ایالت آن را اردشیرخره نامید. استخری اردشیرخره را دومین ایالت بزرگ ایران شمرده و کرسی نشین آن را جور نامیده است ... عضدوالدوله ٔ دیلمی (338 - 372 هَ . ق .). که از سلاطین آل بویه بود گور را که اسم اردشیرخره بود تغییر داده فیروزآباد نامید. (از یشتها ج 2 ص 311). اردشیر در روزگار جوانی قصری در این مکان ساخته بود که آثار ویرانه ٔ آن هنوز پدیدار است ... در آن شهر اردشیر آتشکده ای بنا کرد که آثارش هنوز نمایان است . (از ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 114). رجوع به اردشیرخره (خوره ) و فیروزآباد و جور شود :
همی راند زآن کوه تا شهر گور
شد آن شارسان پر سرای و ستور.

فردوسی .


ترجمه مقاله