گوشه دار
لغتنامه دهخدا
گوشه دار. [ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) زاویه دار. (ناظم الاطباء). که گوشه دارد. که دارای گوشه است . || کنایه آمیز. طعن آمیز. آمیخته به طعن و کنایه : حرفهای گوشه دار. || گوشه نشین . منزوی . مقیم کنج عزلت :
که از گوشه داران در این گوشه کیست
که بر ماتم آرزوها گریست .
که از گوشه داران در این گوشه کیست
که بر ماتم آرزوها گریست .
نظامی (شرفنامه ص 318).