ترجمه مقاله

گوش تاب

لغت‌نامه دهخدا

گوش تاب . (نف مرکب )تابنده ٔ گوش . پیچنده ٔ گوش . گوش پیچ . || (ن مف ) گوش تابیده . پیچیده گوش . || (اِمص مرکب )گوشمال و تاب دادن گوش برای سیاست و تأدیب و عقوبت . (ناظم الاطباء). گوشمال . || (اِ مرکب ) پارچه ای باشد که بر دور گوش پیچند. (برهان ). پارچه ای که بر دور کله و گوش پیچند. (ناظم الاطباء). گوش پیچ .
ترجمه مقاله