ترجمه مقاله

گوش خز

لغت‌نامه دهخدا

گوش خز. [ خ َ ] (اِ مرکب ) (از: گوش + خز، خزنده =گوش خزک ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جانوری است که آن را هزارپا میگویند. (برهان ). کرم هزارپا. (رشیدی ). هزارپا را گویند. (جهانگیری ). گوش خزه . گوش خزک . گوش خیزک . گوش سنب . گوشالنگ :
گرچه صد پا بیش دارد گوش خز (کذا)
لیک اندر گوش کس یک پای نتواند نهاد.

نخشبی (از جهانگیری ).


گر بگویم عیب تو باگوش خز
گوش خز انگشت در گوش افکند.

نخشبی (از جهانگیری چ هند).


رجوع به گوش خزک و گوش خزه شود.
ترجمه مقاله