ترجمه مقاله

گوهرخر

لغت‌نامه دهخدا

گوهرخر. [ گ َ/ گُو هََ خ َ ] (نف مرکب ) خریدار گوهر :
گهرخریدند او را به شهرها چندان
که سیر گشت ز گوهرفروش ، گوهرخر.

فرخی .


گاه گوهرپاش گردد گاه گوهرگون شود
گاه گوهربار گردد گاه گوهرخر شود.

فرخی .


|| مجازاً سخن شناس . شعرشناس . نوازنده ٔ شاعر:
جهانی به گوهر برانباشتم
که چون شاه گوهرخری داشتم .

نظامی .


ترجمه مقاله