ترجمه مقاله

گوگرد سرخ

لغت‌نامه دهخدا

گوگرد سرخ . [ گ ِ دِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اکسیر است . (غیاث ). گوگرد احمر. کبریت احمر.کنایه از اکسیر، چرا که اکسیر از او ساخته شود و آن جزو اعظم اکسیر است . (غیاث اللغات ). لقب زر است در اصطلاح کیمیاگران . (گنجینه ٔ گنجوی ص 338) :
گر خاک بدان دست یک استیر بگیرد
گوگرد کند سرخ همه وادی و کهسار.

منوچهری .


به مثقال سی سرخ گوگرد پاک
بیکباره چون اختری تابناک .

اسدی .


که بود آنکه او ساخت شنگرف رومی
ز گوگرد سرخ و ز سیماب لرزان .

ناصرخسرو.


لشکرگهت بر حاشیت گوگرد سرخ از خاصیت
بر تو ز کنج عافیت عیش مهنا ریخته .

خاقانی .


بود چو گوگرد سرخ کز بر چرخ کبود
داد مس خاک را گونه ٔ زر عیار.

خاقانی .


دل گوهر بقاست به دست جهان مده
گوگرد سرخ تعبیه در خاکدان مخواه .

خاقانی .


کرد چو مشک سیاه خاک چو گوگرد سرخ
هردو حنوط و حنا از پی خصم و خدم .

خاقانی .


زر که گوگرد سرخ شد لقبش
سرخی آمد نکوترین سلبش .

نظامی .


نه گوگرد سرخی نه لعل سپید
که جوینده گردد از او ناامید.

نظامی (از آنندراج ).


رجوع به گوگرد احمر شود.
- گوگرد سرخ زردشتی ؛ کنایه از آتش است . (حاشیه ٔ هفت پیکر نظامی ص 137). هیزم مشتعل . هیزم افروخته :
آتشی زو نشاطرا پشتی
کان گوگرد سرخ زردشتی .

نظامی (هفت پیکر).


ترجمه مقاله