ترجمه مقاله

گوی بازی

لغت‌نامه دهخدا

گوی بازی . (حامص مرکب ) عمل گوی باز. کار گوی باز. گوی باختن . بازی کردن با گوی :
پس از چه رسد سرفرازی مرا
چو کوشش ترا گوی بازی مرا.

اسدی .


در این روز به کدو زدن و لهو و لعب و گوی بازی کردن مشغول باشند. (تاریخ قم ص 248).
ترجمه مقاله