ترجمه مقاله

گو

لغت‌نامه دهخدا

گو. [ گُو ] (اِ) و با ثانی مجهول گاو را نیز گویند که عربان بقر خوانند. (برهان ). مخفف گاو به معنی جانور معروف ، و دیوان ملافوقی از آن پر است و در هندی نیز به همین معنی است . تمامیش به واو مجهول از توافق لسانین بود. (فرهنگ چراغ هدایت ). طبری «گو»، مازندرانی کنونی گو «واژه نامه 659»، در اراک (سلطان آباد) گو «مکی نژاد»، گیلکی گو. رجوع شود به گاو. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
ترجمه مقاله