ترجمه مقاله

گیاه خور

لغت‌نامه دهخدا

گیاه خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) گیاخوار. آنکه علف یا گیاه خورد. || (اِ مرکب ) مرتع و چراگاه . گیاخوار. گیاه خورد : عیینةبن حصین مهتر بنی فزاره بود نزد پیغمبر (ص ) آمد و گفت که مرا دستوری دهی تا به حد مدینه بیایم ، به گیاه خور، که در بادیه گیاه خشک شده است ، آن حضرت با او صلح کرد، و آن گیاه خور به او داد و با یاران به مدینه آمد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). رجوع به گیاه خوار شود.
ترجمه مقاله