گیتی پناه
لغتنامه دهخدا
گیتی پناه . [ پ َ ] (ص مرکب ) پناه دهنده ٔ گیتی . ملجاء دنیا که کنایه از خداوند باشد :
ببر این همه هدیه ها پیش شاه
بگویش ز دادار گیتی پناه .
پس از نام یزدان گیتی پناه
طراز سخن بست بر نام شاه .
که چون من به نیروی گیتی پناه
به گردون گردان رسانم کلاه .
سپاس از خداوند گیتی پناه
که بیش است از این قصه انصاف شاه .
|| از اوصافی است که پادشاهان را بدان ستایند. (از ارمغان آصفی ):
قباد و چو کشواد زرین کلاه
بسی نامداران گیتی پناه .
نبوده همچو او گیتی پناهی . (از حبیب السیر جزو4ج 3 ص 322).
ببر این همه هدیه ها پیش شاه
بگویش ز دادار گیتی پناه .
فردوسی .
پس از نام یزدان گیتی پناه
طراز سخن بست بر نام شاه .
نظامی .
که چون من به نیروی گیتی پناه
به گردون گردان رسانم کلاه .
نظامی .
سپاس از خداوند گیتی پناه
که بیش است از این قصه انصاف شاه .
نظامی .
|| از اوصافی است که پادشاهان را بدان ستایند. (از ارمغان آصفی ):
قباد و چو کشواد زرین کلاه
بسی نامداران گیتی پناه .
فردوسی .
نبوده همچو او گیتی پناهی . (از حبیب السیر جزو4ج 3 ص 322).