ترجمه مقاله

گیس بند

لغت‌نامه دهخدا

گیس بند. [ ب َ ] (نف مرکب ) بندگیس . آنکه گیس زنان را بندد. || (اِ مرکب ) گیسوبند. آنچه بدان زنان گیسوان خود را بندند و محکم نمایند. (از انجمن آرا). رشته ای که بدان گیسوان را گرد کنند و محکم سازند تا پریشان نشود. عِقاص . رشته ای که بدان گیسو بندند. (منتهی الارب ). || کیسه مانندی است که عقب سر بسته گیسوی خود را در آن کنند. (از آنندراج ). خریطه ای که در آن گیسوها را نهند. (ناظم الاطباء) :
کزین هر دو از بهر نام بلند
کله ساختی مرد و زن گیس بند.

اسدی .


که هست اندر او حلقه و یاره چند
ز حوا بمانده ست با گیس بند.

اسدی .


رجوع به گیسوبند شود.
ترجمه مقاله