ترجمه مقاله

یاسه

لغت‌نامه دهخدا

یاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) ایاسه . خواهش و آرزو. (یسنا ص 125). خواهش و آرزو و به عربی تمنی گویند. (برهان ). آرزو. (غیاث ). تاسه (در تداول مردم قزوین ). آرزو را گویند و آن را ایاسه نیز خوانند : مدتهاست تا ما را به تو یاسه و آرزومندی است . (ابوالفتوح رازی ). گفت [ ثوبان ] یا رسول اﷲ مرا هیچ رنج نبود الا یاسه ٔ دیدار تو. (ابوالفتوح رازی ج 2 ص 5). دوستان و رفیقان را وداع کرده به یاسه ٔ من به من آمده اند. (ابوالفتوح رازی ). آه : شوقاً الی رؤیتهم ؛ای یاسه به دیدار ایشان . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
برخصت دام منصب ساخته احکام شرعی را
مقدم کرده بر اخبار قرآن یاسه ٔ جان را.

پوربهای جامی (از جهانگیری ).


ترجمه مقاله