ترجمه مقاله

یاسه

لغت‌نامه دهخدا

یاسه . [ س َ / س ِ ] (مغولی ،اِ) یاسا. راه و رسم و قاعده و قانون . (برهان ). حکم و قانون و سیاست . (غیاث ). رسم و قاعده :
آن اسیران را بجز دوری نبود
دیدن فرعون دستوری نبود.
که فتادندی بره در پیش او
بهر آن یاسه بخفتندی برو.

مولوی .


یاسه آن به که نبیند هیچ اسیر
درگه و بی گه لقای آن امیر.

مولوی .


یاسه شددر جهان به یرلغخان
که کنند از قتال کوته چنگ
چشم برهم زند ز تیهو باز
چشم کوته کند ز غرم پلنگ
اینهمه یاسه های سخت برفت
یار با ما هنوز بر سر جنگ .

نزاری قهستانی .


رجوع به یاسا شود.
ترجمه مقاله