ترجمه مقاله

یتیمی

لغت‌نامه دهخدا

یتیمی . [ ی َ ](حامص ) یتیم بودن . بی پدر بودن . بی پدری :
به یتیمی و دوروئیت همی طعنه زنند
نه گل است آنکه دوروی و نه در است آنکه یتیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


با یتیمی چو مصطفی میساز
چه کنی جبرئیل اتابک تست .

خاقانی .


هست اتابک مصطفی تأیید و اسکندرخصال
کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور ساختند.

خاقانی (خواتیم ).


دختر بکر ضمیرش به یتیمی پس از این
جور بیگانه نبیند چو پدر باز آید.

سعدی .


یتیمی درد بر درمان یتیمی
یتیمی خواری دوران یتیمی .
(از شبیه خوانی ، زبان حال رقیه دختر امام حسین پس از شهادت پدر).
|| یتیمی کندوی عسل ؛ ملکه (یعسوب ، راز) نداشتن آن . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله