ترجمه مقاله

یحیی

لغت‌نامه دهخدا

یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) (قاضی ...) قاضی ملک سیستان بود و در ایام سلطنت ابوتراب میرزا دیوانه شد و با وجود جنون بدیهه ٔ او روان بود. در حبس غزلی گفت و نزدابوتراب میرزا فرستاد. این سه بیت از آن غزل است :
بی لعل آبدار تو دلهای ما کباب
مستان خراب باده و بی باده ما خراب
تا پای در کشاکش زنجیر شد مرا
عمر عزیز من همه بگذشت در عذاب
یحیی اگر ترا غم و سودا زیاده شد
زنهار عرضه دار به سلطان ابوتراب .

(از مجالس النفائس ص 144).


ترجمه مقاله