ترجمه مقاله

یدکی

لغت‌نامه دهخدا

یدکی . [ ی َ دَ ] (ص نسبی ) اسب جنیبت . کتل . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یدک شود. || علی البدل . دومی از هر چیز که احتیاط را دارند تا اگر یکی تلف و تباه شود دیگری را به کار ببرند: قطعه های یدکی ماشین ، قطعه های یدکی اتومبیل ، تیغ یدکی . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله