ترجمه مقاله

یرلیغ

لغت‌نامه دهخدا

یرلیغ. [ ] (اِخ ) نام دهی بر چهارفرسنگی بیش بالیغ از بلاد ایغور. جوینی آرد: مسقط رأس او [ کرکوز] دیهی است مختصر بر چهارفرسنگی بیش بالیغ نام آن یرلیغ از بلاد ایغور در طرف غربی ممر مجتازان بر آنجا،در شهور سنه ٔ احدی و خمسین و ستمائه (951 هَ . ق .) وقت مراجعت از اردوی پادشاه جهان منکوقاآن بر سبیل قیلوله آنجا ساعتی استرواحی رفت فرد بیتی که مرحوم نظام الدین علی السدید البیهقی بر حسب حال کرکوز وقت عبور بر آن دیه انشا کرده بود و کاتب را روایت بعدما که از صحیفه ٔ ضمیر محو بود بر خاطر گذشت :
غداة نزلنا فی کنیسة یرلیغ
تحقق لی ان الرجال من القری .
از متوطنان آن دیه از حال نسب او پرسیده شد گفتند پدر او از آحاد الناس بود. (تاریخ جهانگشا ج 2 ص 225).
ترجمه مقاله