ترجمه مقاله

یزید

لغت‌نامه دهخدا

یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن زیادبن ربیعه حمیری ، مکنی به ابوعثمان و ملقب به مفرغ ومعروف به ابن مفرغ ، شاعر غزلسرا و هجوگوی چیره دستی بود و نیز مدایح بلند و اشعار نغزی از او برجای مانده است . نام او در بیشتر مآخذ «یزیدبن ربیعة» و گاهی «یزیدبن مفرغ » آمده است . (از اعلام زرکلی ). شاعر معروف عرب که در آغاز عهد اموی در ایران می زیست و در خوزستان به دختری تعلق خاطر یافت . عبادبن زیاد برادر عبیداﷲبن زیاد را هجو گفت و در نتیجه مورد خشم عبیداﷲ قرار گرفت و مدتی در بصره محبوس بود. روزی عبیداﷲ فرمان داد او را با خوک و گربه ای به یک ریسمان بستند ودر شهر بصره گردانیدند و چند کودک پارسی زبان دنبال او راه افتادند و می گفتند «این چیست ، این چیست ؟» یزید در پاسخ آنان می گفت : «آب است و نبیذ است ، عصارات زبیب است . سمیه روسپیذ است ». (سمیه مادر زیادبن ابیه بود). و رجوع به ماده ٔ ابن مفرغ (یزیدبن زیاد...) و تاریخ الخلفاء ص 10 و ابن خلکان ج 2 ص 444 و معجم الادباء ج 7 ص 297 و کامل ابن اثیر ج 3 ص 260 و تاریخ سیستان ص 95 و 96 و 213 و احوال و اشعار رودکی ص 245 و 246 شود.
ترجمه مقاله