ترجمه مقاله

یسیر

لغت‌نامه دهخدا

یسیر. [ ی َ ] (ص ،از اتباع ) اسیر. یتیم . این کلمه در جمله ٔ اتباعی یتیم یسیر متداول است و شاید اصل کلمه ٔ اسیر نیز همین کلمه باشد و در ترجمه ٔ تفسیر طبری کلمه ٔ یسیر مکرر به معنی اسیر آمده است . (یادداشت مؤلف ). این کلمه هم اکنون در آذربایجان به صورت اتباع هم با کلمه ٔ اسیرآید (به صورت اسیر یسیر) و هم با کلمه ٔ یتیم (به صورت یتیم یسیر البته به کسر یاء اول ) : و گفت هیچکس را با این یسیران و این خواسته ها کاری نیست .(ترجمه ٔ تفسیر طبری ). و رجوع به یسر و یسیری شود.
- یسیر گرفتن ؛ اسیرگرفتن : و نگذاشت که یک نفر آدمی یسیر گیرند چنانکه لشکریان یک چهارپای از آن شهر بیرون نیاوردند. (تاریخ غازانی ص 44).
ترجمه مقاله