یغتنج
لغتنامه دهخدا
یغتنج . [ ی َ ت َ ] (اِ) یغتج . نوعی از مار خوش خطوخال زردرنگ که در باغها و سبزه زارها به هم می رسد و می گویند زهر ندارد و یفتج و یفتنج نیز گویند. (از برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) :
مار یغتنج اگرت دی بگزید
نوبت مار افعی است امروز.
که گیسو چو یغتنج و زلف چو کژدم .
مار یغتنج اگرت دی بگزید
نوبت مار افعی است امروز.
شهید بلخی (از لغت فرس اسدی ).
که گیسو چو یغتنج و زلف چو کژدم .
علی قرط.