ترجمه مقاله

یک نشست

لغت‌نامه دهخدا

یک نشست . [ ی َ / ی ِ ن ِ ش َ ] (ص مرکب ) به معنی یک شست است که همنشین و رفیق و مصاحب باشد. (برهان ). یک شست . (آنندراج ). کنایه از همنشین . (انجمن آرا). همنشین . مجالس . مصاحب . (ناظم الاطباء). || (ق مرکب ) یک بار. یک هنگام . فی المجلس . (یادداشت مؤلف ). در یک جلسه . بی فاصله ٔ زمانی : فلان کس سه تا خربزه را یک نشست خورد.
ترجمه مقاله