ترجمه مقاله

شدنی

لغت‌نامه دهخدا

شدنی . [ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل شدن . ممکن . عملی . میسور. میسر. مقدور. آنچه تواند بود. آنکه تواند شد. (یادداشت مؤلف ). ممکن . کردنی . عملی و هر چیز که لایق و قابل اجراباشد. (ناظم الاطباء): این کار شدنی است ؛ امکان انجام شدن دارد. || آنچه وقوع آن حتم و ضروری است . که شدن آن ضروری است . (یادداشت مؤلف ). مقدر.
- این کار شدنی است ؛ وقوع آن مسلم است .
- این کار ناشدنی است ؛ وقوع آن ناممکن است .
- امثال :
شدنی شد دگر چه خواهد شد.
شدنی میشود و غصه به ما میماند. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله