ترجمه مقاله

اذفر

لغت‌نامه دهخدا

اذفر. [ اَ ف َ ] (ع ص ) تیز. تیزبو. (غیاث ). تیزبوی . (تاج المصادر بیهقی ) (ربنجنی ). پربو. شدیدالرائحة، اعم از خوش یا ناخوش . تُندبوی :
صبر مه با شب منور داردش
صبر گل با خار اذفَر داردش .

مولوی .


- مشک اذفر ؛ مشک تیزبوی . (زمخشری ):
گهی صورتی گردد از عود هندی
گهی پیکری گردد از مشک اذفر.

فرخی .


بباغی کز آب و گلشن بازیابی
نسیم گلاب و دم مشک اذفر.

فرخی .


خون در تنم چو نافه ز اندیشه خشک شد
جرمم همین که همنفس مشک اذفرم .

(از کلیله و دمنه ).


|| خالص . (صراح ). || تیزگند. (تاج المصادر بیهقی ). || گنده بغل . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله