ترجمه مقاله

ایام

لغت‌نامه دهخدا

ایام . [ اَی ْ یا ] (ع اِ) ج ِ یوم . (دهار) (منتهی الارب ). اصل آن ایوم ، واو به یاء بدل شده و در یاء ادغام شده است . (منتهی الارب ). || فارسیان به معنی مطلق وقت و هنگام نیز آرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی . روزگار. روزها. موسمها. فصلها. مدتی از زمان . اوقات . (ناظم الاطباء).عصر. مدت سلطنت یا حیات کسی . روزگاران :
ز ایام کیخسرو نامدار
مرا نامدستی زمانی بکار.

فردوسی .


و آنجا که تو بودستی ایام گذشته
آنجاست همه ربع و طلول و دمن من .

منوچهری .


پرویز گر ایدونکه در ایام توبودی
بودی همه الفاظ ترا جمله مزهزه .

منوچهری .


اقبال ترا شادمان نشاند
ایام ترا کامگار دارد.

مسعودسعد.


بشناختم که آدمی ...قدر ایام عمر خویش به واجبی نمیداند. (کلیله و دمنه ). تا آخر ایام یزدجردبن شهریار که آخر ملوک عجم بوده بدین قرار بماند. (کلیله و دمنه ).
هر شهسوار فضل که شد با تو هم عنان
یابد بگرد گردن از ایام پالهنگ .

سوزنی .


تا بچشم شه نماید خوب روی روزگار
از لیالی بر رخ ایام زلف و خال باد.

سوزنی .


یاد دارم که در ایام طفولیت متعبدبودم و شب خیز. (گلستان ). این چه بخت نگون است و طالع دون و ایام بوقلمون . (گلستان ).
هم از بخت فرخنده فرجام تست
که تاریخ سعدی در ایام تست .

سعدی .


چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار
هر که در دائره ٔ گردش ایام افتاد.

حافظ.


- ایام الانذار ؛ روزهای خبردهنده : اندر شناختن روزهای خبردهنده و این روزها را به تازی ایام الانذار گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). روزها باشد که خبر دهد به آمدن بحران در روز دیگر مثلاً روز چهارم خبر میدهد به آمدن بحران در روز هفتم و... (بحرالجواهر).
- ایام الاولی ؛ هی ثلاثة ایام من الاول المرض . (بحر الجواهر).
- ایام البیض ؛ سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه قمری باشد. (مهذب الاسماء) : جبرئیل آمد و گفت امروزطعام مخور و روزه دار باش چون آن روز طعام نخورد یک برخ از تن آن سفید شد بقدرت خدا. اکنون آن سه روز راایام البیض گویند. (قصص الانبیاء).
- ایام التشریق ؛ و آن پنج روز است پیش از اضحی و روزاضحی و سه روز پس از اضحی . (آنندراج ).
- ایام الحِصاد ؛ روزهای درودن . (مهذب الاسماء).
- ایام الرهان ؛ آن روزها که مردم عرب در آن اسپان بگرو میدوانند. هر که اسب خود پیش برد گرو از حریف میگیرد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
- ایام العالم ؛ این روزهایی است تمام که اندرو هر یکی از کواکب و اوجها و جوزهرهای ایشان را دورها تمام گردد بی کسر. (از التفهیم ص 146).
- ایام العجوز ؛ سه روز آخر ماه شباط و چهار روز اول ماه آذار. (آنندراج ). هفت روز است که سپس زمهریر آید. (منتهی الارب ).
- ایام العرب ؛ علمی است که در آن از جنگها که در قبایل عرب روی داده بحث نموده و آن از فروع علم تاریخ است و ابوعبیده و معمربن مثنی بصری متوفای 210 هَ . ق . در کتاب کبیر صغیرایام عرب را تألیف کرده که در کتاب کبیر هزار و دویست و در صغیر هفتصد و پنج واقعه از ایام عرب را ذکرکرده است . و ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی متوفای 356 هَ . ق . ملحقاتی برآن افزوده و هزاروهفتصدونه ذکر کرده است . (از کشف الظنون ).
- ایام باحوریه ؛ روزها باشد که در آن بحران واقع شود. (بحرالجواهر).
- ایام خسوم ؛ روزهای نحس . (شرفنامه ).
- ایام فترت ؛ ایام تعطیلی کاری ، همچون : ایام فترت مجالس .
- || ایام مابین حضرت عیسی علیه السلام و حضرت رسول (ص )؛ ایامی که در آن پیغمبری نیامده است .
- ایام معدودات ؛ ایام التشریق . آن سه روز است پس از عید قربان . (دهار) (مهذب الاسماء).
- ایام معدوده ؛کنایه از دهه ٔ آخر ذی حجه . (انجمن آرا).
- || کنایه از مدت عمر آدمی و دنیاست . (انجمن آرا).
- ایام معلومات ؛ ده روز اول ذوالحجه . (آنندراج ) (مهذب الاسماء).
|| بمجاز عمر :
همی بگذرد بر تو ایام تو
سرایی جز این باشد آرام تو.

فردوسی .


تبه کرده ایام برگشته روز
بنالید بر من بزاری و سوز.

سعدی .


غم دل چند توان خورد که ایام نماند
گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن .

حافظ.


|| زمانه . دنیا :
خیز و وداعی بکن ایام را
از پس دامن فکن این دام را.

نظامی .


ترجمه مقاله