ترجمه مقاله

بلیس

لغت‌نامه دهخدا

بلیس . [ ب ِ ] (اِخ )مخفف ابلیس . شیطان . رجوع به ابلیس شود :
مهمان بلیس است خلق و حجت
بیچاره به یمگان از آن نهانست .

ناصرخسرو.


بلیس کرد ورا دست بوسه و شاباش
نشست پیش وی اندر به حرمت و تعظیم .

سوزنی .


هم صفیر و خدعه ٔ مرغان توئی
هم بلیس و ظلمت کفران توئی .

مولوی .


آن بلیس از ننگ و عار کمتری
خویشتن افکند در صد ابتری .

مولوی .


فرق بین وبرگزین تو ای خسیس
بندگی آدم از کبر بلیس .

مولوی .


گفت اگر دیو است من بخشیدمش
ور بلیسی کرد من پوشیدمش .

مولوی .


ترجمه مقاله