ترجمه مقاله

بی خیر

لغت‌نامه دهخدا

بی خیر. [ خ َ / خ ِ ] (ص مرکب ) لاطایل . عوق . (یادداشت بخط مؤلف ). بیهوده . بی فایده که در آن خوبی و نیکی و خیر نیست :
گرچه بی خیر است گیتی مر ترا
زو شود حاصل بدنیا خیریاب .

ناصرخسرو.


بسوزد بدوزد دل و دست دانا
به بی خیر خارش به بی نور نارش .

ناصرخسرو.


- قضای بی خیر و برکت ؛ بی اثر و نتیجه .
- مرد بی خیر و برکت ؛ بی فایده و بی اثر و لاطایل .
رجوع به خیر شود.
ترجمه مقاله