ترجمه مقاله

خلار

لغت‌نامه دهخدا

خلار. [ خ ُل ْ لا ] (اِخ ) دیهی بزرگ است کی سنگ آسیا آنجا کنند و بیشترین ولایت پارس را سنگ آسیا از آنجا برند. معتدلست چشمه ٔآب کوچک دارد چندانک خوردن را باشد و هیچ غله و میوه و دخلی دیگر نباشد و جز سنگ آسیا ندارند و معیشت ایشان از آن باشد و هفتصد دینار هر سال بدیوان گذارند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 144، 145). عسل و شراب آن معروفست و حجاج بعامل خود در فارس می نویسد: ابعث الی بعسل من عسل خلار من النحل الابکار... الذی لم تمسه النار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به نزهة القلوب چ لیدن ج 3 ص 189 و 128 شود. دهی از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 51هزارگزی جنوب خاور اردکان و هفت هزارگزی شوسه ٔ اردکان بشیراز. این دهکده کوهستانی با 1260 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، انجیر، انگور، بادام و شغل اهالی زراعت و راهش فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
ترجمه مقاله