ترجمه مقاله

زر زدن

لغت‌نامه دهخدا

زر زدن . [ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از صرف کردن زر. (آنندراج ) (بهار عجم ) :
زین اساسی نهی فراخ نه تنگ
زرزنی در عمارت گل سنگ .

امیرخسرو (از آنندراج ).


|| در دو بیت زیر ظاهراً بمعنی زردرنگ شدن ، به زردی زدن آمده است :
روی و چشمی دارم اندر مهر او
کاین گهر می ریزد آن زر می زند.

سعدی .


چشم و رویم میدهد از حلقه ٔ گوشش خبر
این یکی در می چکاند و آن دگر زر می زند.

جمال الدین سلمان (از آنندراج ).


رجوع به زر شود.
ترجمه مقاله