سکلیدنلغتنامه دهخداسکلیدن . [ س ِ ک ُ دَ ] (مص ) سگلیدن . گسلیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : من اگر از اجزاء خود را فروسکلم از لطف بی نهایت و ارادت . (فیه مافیه ص 138). رجوع به گسلیدن شود.